تثنييه

فصل : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34


فصل   9

1  ای‌ اسرائیل‌ بشنو. تو امروز از اُرْدُنّ عبور می‌كنی‌، تا داخل‌ شده‌، قومهایی‌ را كه‌ از تو عظیم‌تر و قوی‌تراند، و شهرهای‌ بزرگ‌ را كه‌ تا به‌ فلك‌ حصاردار است‌، به‌ تصرف‌ آوری‌،
2  یعنی‌ قوم‌ عظیم‌ و بلند قدِّ بنی‌عَناق‌ را كه‌ می‌شناسی‌ و شنیده‌ای‌ كه‌ گفته‌اند كیست‌ كه‌ یارای‌ مقاومت‌ با بنی‌عَناق‌ داشته‌ باشد.
3  پس‌ امروز بدان‌ كه‌ یهُوَه‌، خدایت‌، اوست‌ كه‌ پیش‌ روی‌ تو مثل‌ آتش‌ سوزنده‌ عبور می‌كند، و او ایشان‌ را هلاك‌ خواهد كرد، و پیش‌ روی‌ تو ذلیل‌ خواهد ساخت‌. پس‌ ایشان‌ را اخراج‌ نموده‌، بزودی‌ هلاك‌ خواهی‌ نمود، چنانكه‌ خداوند به‌ تو گفته‌ است‌.
4  پس‌ چون‌ یهُوَه‌، خدایت‌، ایشان‌ را از حضور تو اخراج‌ نماید، در دل‌ خود فكر مكن‌ و مگو كه‌ به‌ سبب‌ عدالت‌ من‌، خداوند مرا به‌ این‌ زمین‌ درآورد تا آن‌ را به‌ تصرّف‌ آورم‌، بلكه‌ به‌ سبب‌ شرارت‌ این‌ امت‌ها، خداوند ایشان‌ را از حضور تو اخراج‌ می‌نماید.
5  نه‌ به‌ سبب‌ عدالت‌ خود و نه‌ به‌ سبب‌ راستی دل‌ خویش‌ داخل‌ زمین‌ ایشان‌ برای‌ تصرّفش‌ می‌شوی‌، بلكه‌ به‌ سبب‌ شرارت‌ این‌ امت‌ها، یهُوَه‌، خدایت‌، ایشان‌ را از حضور تو اخراج‌ می‌نماید، و تا آنكه‌ كلامی‌ را كه‌ خداوند برای‌ پدرانت‌، ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌، قسم‌ خورده‌ بود، استوار نماید.
6  پس‌ بدان‌ كه‌ یهُوَه‌، خدایت‌، این‌ زمین‌ نیكو را به‌ سبب‌ عدالت‌ تو به‌ تو نمی‌دهد تا در آن‌ تصرف‌ نمایی‌، زیرا كه‌ قومی‌ گردن‌كش‌ هستی‌.
7  پس‌ بیادآور و فراموش‌ مكن‌ كه‌ چگونه‌ خشم‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود را در بیابان‌ جنبش‌ دادی‌ و از روزی‌ كه‌ از زمین‌ مصر بیرون‌ آمدی‌ تا به‌ اینجا رسیدی‌،به‌ خداوند عاصی‌ می‌شدید.
8  و در حوریب‌ خشم‌ خداوند را جنبش‌ دادید، و خداوند بر شما غضبناك‌ شد تا شما را هلاك‌ نماید.
9  هنگامی‌ كه‌ من‌ به‌ كوه‌ برآمدم‌ تا لوحهای‌ سنگ‌ یعنی‌ لوحهای‌ عهدی‌ را كه‌ خداوند با شما بست‌، بگیرم‌، آنگاه‌ چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ در كوه‌ ماندم‌؛ نه‌ نان‌ خوردم‌ و نه‌ آب‌ نوشیدم‌.
10  و خداوند دو لوح‌ سنگ‌ مكتوب‌ شده‌ به‌ انگشت‌ خدا را به‌ من‌ داد و بر آنها موافق‌ تمامی‌ سخنانی‌ كه‌ خداوند در كوه‌ از میان‌ آتش‌ در روز اجتماع‌ به‌ شما گفته‌ بود، نوشته‌ شد.
11  و واقع‌ شد بعد از انقضای‌ چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ كه‌ خداوند این‌ دو لوح‌ سنگ‌ یعنی‌ لوحهای‌ عهد را به‌ من‌ داد،
12  و خداوند مرا گفت‌: «برخاسته‌، از اینجا به‌ زودی‌ فرود شو زیرا قوم‌ تو كه‌ از مصر بیرون‌ آوردی‌ فاسد شده‌اند، و از طریقی‌ كه‌ ایشان‌ را امر فرمودم‌ به‌ زودی‌ انحراف‌ ورزیده‌، بتی‌ ریخته‌ شده‌ برای‌ خود ساختند.»
13  و خداوند مرا خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «این‌ قوم‌ را دیدم‌ و اینك‌ قوم‌ گردن‌كش‌ هستند.
14  مرا واگذار تا ایشان‌ را هلاك‌ سازم‌ و نام‌ ایشان‌ را از زیر آسمان‌ محو كنم‌ و از تو قومی‌ قوی‌تر و كثیرتر از ایشان‌ بوجود آورم‌.»
15  پس‌ برگشته‌، از كوه‌ فرود آمدم‌ و كوه‌ به‌ آتش‌ می‌سوخت‌ و دو لوح‌ عهد در دو دست‌ من‌ بود.
16  و نگاه‌ كرده‌، دیدم‌ كه‌ به‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود گناه‌ ورزیده‌، گوساله‌ای‌ ریخته‌ شده‌ برای‌ خود ساخته‌ و از طریقی‌ كه‌ خداوند به‌ شما امر فرموده‌ بود، به‌ زودی‌ برگشته‌ بودید.
17  پس‌ دو لوح‌ را گرفتم‌ و آنها را از دو دست‌ خود انداخته‌، در نظرشما شكستم‌.
18  و مثل‌ دفعه‌ اول‌، چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ به‌ حضور خداوند به‌ روی‌ درافتادم‌؛ نه‌ نان‌ خوردم‌ و نه‌ آب‌ نوشیدم‌، به‌ سبب‌ همه‌ گناهان‌ شما كه‌ كرده‌ و كار ناشایسته‌ كه‌ در نظر خداوند عمل‌ نموده‌، خشم‌ او را به‌ هیجان‌ آوردید.
19  زیرا كه‌ از غضب‌ و حدّت‌ خشمی‌ كه‌ خداوند بر شما نموده‌ بود تا شما را هلاك‌ سازد، می‌ترسیدم‌، و خداوند آن‌ مرتبه‌ نیز مرا اجابت‌ نمود.
20  و خداوند بر هارون‌ بسیار غضبناك‌ شده‌ بود تا او را هلاك‌ سازد، و برای‌ هارون‌ نیز در آن‌ وقت‌ دعا كردم‌.
21  و اما گناه‌ شما یعنی‌ گوساله‌ای‌ را كه‌ ساخته‌ بودید، گرفتم‌ و آن‌ را به‌ آتش‌ سوزانیدم‌ و آن‌ را خرد كرده‌، نیكو ساییدم‌ تا مثل‌ غبار نرم‌ شد، و غبارش‌ را به‌ نهری‌ كه‌ از كوه‌ جاری‌ بود، پاشیدم‌.
22  و در تَبْعیره‌ و مَسَّا و كِبْرُوْت‌ هَتّاوَه‌ خشم‌ خداوند را به‌ هیجان‌ آوردید.
23  و وقتی‌ كه‌ خداوند شما را از قادش‌ برنیع‌ فرستاده‌، گفت‌ بروید و در زمینی‌ كه‌ به‌ شما داده‌ام‌ تصرف‌ نمایید، از قول‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود عاصی‌ شدید و به‌ او ایمان‌ نیاورده‌، آواز او را نشنیدید.
24  از روزی‌ كه‌ شما را شناخته‌ام‌ به‌ خداوند عصیان‌ ورزیده‌اید.
25  پس‌ به‌ حضور خداوند به‌ روی‌ درافتادم‌ در آن‌ چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ كه‌ افتاده‌ بودم‌، از این‌ جهت‌ كه‌ خداوند گفته‌ بود كه‌ شما را هلاك‌ سازد.
26  و نزد خداوند استدعا نموده‌، گفتم‌: «ای‌ خداوند یهُوَه‌، قوم‌ خود و میراث‌ خود را كه‌ به‌ عظمت‌ خود فدیه‌ دادی‌ و به‌ دست‌ قوی‌ از مصر بیرون‌ آوردی‌، هلاك‌ مساز.
27  بندگان‌ خودابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌ را بیاد آور، و بر سخت‌دلی‌ این‌ قوم‌ و شرارت‌ و گناه‌ ایشان‌ نظر منما.
28  مبادا اهل‌ زمینی‌ كه‌ ما را از آن‌ بیرون‌ آوردی‌، بگویند چونكه‌ خداوند نتوانست‌ ایشان‌ را به‌ زمینی‌ كه‌ به‌ ایشان‌ وعده‌ داده‌ بود درآورد، و چونكه‌ ایشان‌ را دشمن‌ می‌داشت‌، از این‌ جهت‌ ایشان‌ را بیرون‌ آورد تا در بیابان‌ هلاك‌ سازد.
29  لیكن‌ ایشان‌ قوم‌ تو و میراث‌ تو هستند كه‌ به‌ قوّت‌ عظیم‌ خود و به‌ بازوی‌ افراشته‌ خویش‌ بیرون‌ آوردی‌.»