دوم تواريخ II Chronicles

فصل : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36


فصل   32

1  و بعد از این‌ امور و این‌ امانت‌، سَنْخاریب‌، پادشاه‌ آشور آمده‌، به‌ یهودا داخل‌ شد، و به‌ ضد شهرهای‌ حصاردار اردو زده‌، خواست‌ كه‌ آنها را برای‌ خود مفتوح‌ نماید.
2  و چون‌ حِزْقیا دید كه‌ سنخاریب‌ آمده‌ است‌ و قصد مقاتله‌ با اورشلیم‌ دارد،
3  آنگاه‌ با سرداران‌ و شجاعان‌ خود مشورت‌ كرد كه‌ آب‌ چشمه‌های‌ بیرون‌ شهر را مسدود نماید. پس‌ اورا اعانت‌ كردند.
4  و خلق‌ بسیاری‌ جمع‌ شده‌، همۀ چشمه‌ها و نهری‌ را كه‌ از میان‌ زمین‌ جاری‌ بود مسدود كردند، و گفتند: «چرا باید پادشاهان‌ آشور بیایند و آب‌ فراوان‌ بیابند؟»
5  پس‌ خویشتن‌ را تقویت‌ داده‌، تمامی‌ حصار را كه‌ شكسته‌ بود، تعمیر نمود و آن‌ را تا برجها بلند نمود و حصار دیگری‌ بیرون‌ آن‌ بنا كرد و مِلُّو را در شهر داود مستحكم‌ نمود و اسلحه‌ها و سپرهای‌ بسیاری‌ ساخت‌.
6  و سرداران‌ جنگی‌ بر قوم‌ گماشت‌ و ایشان‌ را در جای‌ وسیع‌ نزد دروازه‌ شهر جمع‌ كرده‌، سخنان‌ دلا´ویز به‌ ایشان‌ گفت‌
7  كه‌ «دلیر و قوی‌ باشید! و از پادشاه‌ آشور و تمامی‌ جمعیتی‌ كه‌ با وی‌ هستند، ترسان‌ و هراسان‌ مشوید! زیراآنكه‌ با ماست‌ از آنكه‌ با وی‌ است‌ قوی‌تر می‌باشد.
8  با او بازوی‌ بشری‌ است‌ و با ما یهُوَه‌ خدای‌ ما است‌ تا ما را نصرت‌ دهد و در جنگهای‌ ما جنگ‌ كند.» پس‌ قوم‌ بر سخنان‌ حِزْقیا پادشاه‌ یهودا اعتماد نمودند.
9  و بعد از آن‌ سنخاریب‌، پادشاه‌ آشور، بندگان‌ خود را به‌ اورشلیم‌ فرستاد و خودش‌ با تمامی‌ حشمتش‌ در برابر لاكیش‌ بودند كه‌ به‌ حِزْقیا پادشاه‌ یهودا و تمامی‌ یهودا كه‌ در اورشلیم‌ بودند، بگویند:
10  « سنخاریب‌ پادشاه‌ آشور چنین‌ می‌فرماید: بر چه‌ چیز اعتماد دارید كه‌ در محاصره‌ در اورشلیم‌ می‌مانید؟
11  آیا حِزْقیا شما را اغوا نمی‌كند تا شما را با قحط‌ و تشنگی‌ به‌ موت‌ تسلیم‌ نماید كه‌ می‌گوید: یهُوَه‌ خدای‌ ما، ما را از دست‌ پادشاه‌ آشور رهایی‌ خواهد داد؟
12  آیا همین‌ حِزْقیا مكانهای‌ بلند و مذبحهای‌ او را منهدم‌ نساخته‌، و به‌ یهودا و اورشلیم‌ امر نفرموده‌ و نگفته‌ است‌ كه‌ پیش‌ یك‌ مذبح‌ سجده‌ نمایید و بر آن‌ بخور بسوزانید؟
13  آیا نمی‌دانید كه‌ من‌ و پدرانم‌ به‌ همۀ طوایف‌ كشورها چه‌ كرده‌ایم‌؟ مگر خدایان‌ امّت‌های‌ آن‌ كشورها هیچ‌ قدرتی‌ داشتند كه‌ زمین‌ خود را از دست‌ من‌ برهانند؟
14  كدام‌ یك‌ از همۀ خدایان‌ این‌ امّت‌هایی‌ كه‌ پدران‌ من‌ آنها را هلاك‌ ساخته‌اند، قادر بر رهانیدن‌ قوم‌ خود از دست‌ من‌ بود تا خدای‌ شما قادر باشد كه‌ شما را از دست‌ من‌ رهایی‌ دهد؟
15  پس‌ حال‌، حِزْقیا شما را فریب‌ ندهد و شما را به‌ اینطور اغوا ننماید و بر او اعتماد منمایید، زیرا هیچ‌ خدا از خدایان‌ جمیع‌ امّت‌ها و ممالك‌ قادر نبوده‌ است‌ كه‌ قوم‌ خود را از دست‌ من‌ و از دست‌ پدرانم‌ رهایی‌ دهد، پس‌ به‌ طریق‌ اولی‌ خدای‌ شما شما را از دست‌ من‌نخواهد رهانید.»
16  و بندگانش‌ سخنان‌ زیاده‌ به‌ ضد یهُوَه‌ خدا و به‌ ضد بنده‌اش‌ حزقیا گفتند.
17  و مكتوبی‌ نیز نوشته‌، یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ را اهانت‌ نمود و به‌ ضد وی‌ حرف‌ زده‌، گفت‌: «چنانكه‌ خدایان‌ امّت‌های‌ كشورها قوم‌ خود را از دست‌ من‌ رهایی‌ ندادند، همچنین‌ خدای‌ حِزْقیا قوم‌ خویش‌ را از دست‌ من‌ نخواهد رهانید.»
18  و به‌ آواز بلند به‌ زبان‌ یهود به‌ اهل‌ اورشلیم‌ كه‌ بر دیوار بودند، ندا در دادند تا ایشان‌ را ترسان‌ و مشوش‌ ساخته‌، شهر را بگیرند.
19  و دربارۀ خدای‌ اورشلیم‌ مثل‌ خدایان‌ امّت‌های‌ جهان‌ كه‌ مصنوع‌ دست‌ آدمیان‌ می‌باشند، سخن‌ گفتند.
20  پس‌ حِزْقیا پادشاه‌ و اشعیاء ابن‌ آموص‌ نبی‌ دربارۀ اینْ دعا كردند و به‌ سوی‌ آسمان‌ فریاد برآوردند.
21  و خداوند فرشته‌ای‌ فرستاده‌، همۀ شجاعان‌ جنگی‌ و رؤسا و سرداران‌ را كه‌ در اردوی‌ پادشاه‌ آشور بودند، هلاك‌ ساخت‌ و او با روی‌ شرمنده‌ به‌ زمین‌ خود مراجعت‌ نمود. و چون‌ به‌ خانۀ خدای‌ خویش‌ داخل‌ شد، آنانی‌ كه‌ از صُلبش‌ بیرون‌ آمده‌ بودند، او را در آنجا به‌ شمشیر كشتند.
22  پس‌ خداوند حِزْقیا و سَكَنۀ اورشلیم‌ را از دست‌ سَنْحاریب‌ پادشاه‌ آشور و از دست‌ همه‌ رهایی‌ داده‌، ایشان‌ را از هر طرف‌ نگاهداری‌ نمود.
23  و بسیاری‌ هدایا به‌ اورشلیم‌ برای‌ خداوند و پیشكشها برای‌ حِزْقیا پادشاه‌ یهودا آوردند و او بعد از آن‌ به‌ نظر همۀ امّت‌ها محترم‌ شد.
24  و در آن‌ ایام‌ حِزْقیا بیمار و مشرف‌ به‌ موت‌ شد. اما چون‌ نزد خداوند دعا نمود، او با وی‌ تكلم‌كرد و وی‌ را علامتی‌ داد.
25  لیكن‌ حِزْقیا موافق‌ احسانی‌ كه‌ به‌ وی‌ داده‌ شده‌ بود، عمل‌ ننمود زیرا دلش‌ مغرور شد و غضب‌ بر او و یهودا و اورشلیم‌ افروخته‌ گردید.
26  اما حِزْقیا با ساكنان‌ اورشلیم‌، از غرور دلش‌ تواضع‌ نمود، لهذا غضب‌ خداوند در ایام‌ حِزْقیا بر ایشان‌ نازل‌ نشد.
27  و حِزْقیا دولت‌ و حشمت‌ بسیار عظیمی‌ داشت‌ و به‌ جهت‌ خود مخزنها برای‌ نقره‌ و طلا و سنگهای‌ گرانبها و عطریات‌ و سپرها و هر گونه‌ اسباب‌ نفیسه‌ ساخت‌.
28  و انبارها برای‌ محصولات‌ از گندم‌ و شیره‌ و روغن‌ و آخُرها برای‌ انواع‌ بهایم‌ و آغلها به‌ جهت‌ گله‌ها.
29  و به‌ جهت‌ خود شهرها ساخت‌ و مواشی‌ گله‌ها و رمه‌های‌ بسیار تحصیل‌ نمود زیرا خدا اندوخته‌های‌ بسیار فراوان‌ به‌ او عطا فرمود.
30  و همین‌ حِزْقیا منبع‌ عالی‌ آب‌ جیحون‌ را مسدود ساخته‌، آن‌ را به‌ راه‌ راست‌ به‌ طرف‌ غربی‌ شهر داود فرود آورد. پس‌ حِزْقیا در تمامی‌ اعمالش‌ كامیاب‌ شد.
31  اما در امر ایلچیانِ سرداران‌ بابل‌ كه‌ نزد وی‌ فرستاده‌ شده‌ بودند تا دربارۀ آیتی‌ كه‌ در زمین‌ ظاهر شده‌ بود پرسش‌ نمایند، خدا او را واگذاشت‌ تا او را امتحان‌ نماید و هر چه‌ در دلش‌ بود بداند.
32  و بقیۀ وقایع‌ حِزْقیا و حسنات‌ او اینك‌ در رؤیای‌ اشعیا ابن‌آموص‌ نبی‌ و در تواریخ‌ پادشاهان‌ یهودا و اسرائیل‌ مكتوب‌ است‌.
33  پس‌ حِزْقیا با پدران‌ خود خوابید و او را در بلندی‌ مقبرۀ پسران‌ داود دفن‌ كردند؛ و تمامی‌ یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ او را در حین‌ وفاتش‌ اكرام‌نمودند؛ و پسرش‌ مَنَسَّی‌ در جایش‌ سلطنت‌ نمود.