داوران

فصل : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21


فصل   4

1  و بنی‌اسرائیل‌ بعد از وفات‌ اِیهود، بار دیگر در نظر خداوند شرارت‌ ورزیدند.
2  و خداوند ایشان‌ را به‌ دست‌ یابین‌، پادشاه‌ كنعان‌، كه‌ در حاصور سلطنت‌ می‌كرد، فروخت‌؛ و سردار لشكرش‌ سِیسَرا بود كه‌ در حَروشَت‌ امتها سكونت‌ داشت‌.
3  و بنی‌اسرائیل‌ نزد خداوند فریاد كردند، زیرا كه‌ او را نهصد ارابۀ آهنین‌ بود و بر بنی‌اسرائیل‌ بیست‌ سال‌ بسیار ظلم‌ می‌كرد.
4  و در آن‌ زمان‌ دَبورَۀ نبیه‌، زن‌ لَفِیدُوت‌، اسرائیل‌ را داوری‌ می‌نمود.
5  و او زیر نخل‌ دَبورَه‌ كه‌ در میان‌ رامه‌ و بیت‌ئیل‌ در كوهستان‌ افرایم‌ بود، می‌نشست‌، و بنی‌اسرائیل‌ به‌ جهت‌ داوری‌ نزد وی‌ می‌آمدند.
6  پس‌ او فرستاده‌، باراق‌ بن‌ اَبینوعَم‌ را از قادش‌ نفتالی‌ طلبید و به‌ وی‌ گفت‌: «آیا یهوه‌، خدای‌ اسرائیل‌، امر نفرموده‌ است‌ كه‌ برو و به‌ كوه‌ تابور رهنمایی‌ كن‌، و ده‌ هزار نفر از بنی‌نفتالی‌ و بنی‌زبولون‌ را همراه‌ خود بگیر؟
7  و سِیسَرا، سردار لشكر یابین‌ را با ارابه‌ها و لشكرش‌ به‌ نهر قیشون‌ نزد تو كشیده‌، او را به‌ دست‌ تو تسلیم‌ خواهم‌ كرد.»
8  باراق‌ وی‌ را گفت‌: «اگر همراه‌ من‌ بیایی‌ می‌روم‌ و اگر همراه‌ من‌ نیایی‌ نمی‌روم‌.»
9  گفت‌: «البته‌ همراه‌ تو می‌آیم‌، لیكن‌ این‌ سفر كه‌ می‌روی‌ برای‌ تو اكرام‌ نخواهد بود، زیرا خداوند سِیسَرا را به‌ دست‌ زنی‌ خواهد فروخت‌.» پس‌ دَبورَه‌ برخاسته‌، همراه‌ باراق‌ به‌ قادش‌ رفت‌.
10  و باراق‌، زبولون‌ و نفتالی‌ را به‌ قادش‌ جمع‌ كرد و ده‌هزار نفر در ركاب‌ او رفتند، و دَبورَه‌ همراهش‌ برآمد.
11  و حابَر قینی‌ خود را از قینیان‌ یعنی‌ از بنی‌حوباب‌ برادر زن‌ موسی‌ جدا كرده‌، خیمۀ خویش‌ را نزد درخت‌ بلوط‌ در صَعَنایم‌ كه‌ نزدقادش‌ است‌، برپا داشت‌.
12  و به‌ سِیسَرا خبر دادند كه‌ باراق‌ بن‌اَبینوعَم‌ به‌ كوه‌ تابور برآمده‌ است.
13  پس‌ سِیسَرا همۀ ارابه‌هایش‌، یعنی‌ نهصد ارابۀ آهنین‌ و جمیع‌ مردانی‌ را كه‌ همراه‌ وی‌ بودند، از حَروشَت‌ امتها تا نهر قیشون‌ جمع‌ كرد.
14  و دَبورَه‌ به‌ باراق‌ گفت‌: «برخیز، این‌ است‌ روزی‌ كه‌ خداوند سِیسَرا را به‌ دست‌ تو تسلیم‌ خواهد نمود؛ آیا خداوند پیش‌ روی‌ تو بیرون‌ نرفته‌ است‌؟» پس‌ باراق‌ از كوه‌ تابور به‌ زیر آمد و ده‌هزار نفر از عقب‌ وی‌.
15  و خداوند سِیسَرا و تمامی‌ ارابه‌ها و تمامی‌ لشكرش‌ را به‌ دم‌ شمشیر پیش‌ باراق‌ منهزم‌ ساخت‌، و سِیسَرا از ارابۀ خود به‌ زیر آمده‌، پیاده‌ فرار كرد.
16  و باراق‌ ارابه‌ها و لشكر را تا حَروشَتِ امتها تعاقب‌ نمود، و جمیع‌ لشكر سِیسَرا به‌ دم‌ شمشیر افتادند، به‌ حدی‌ كه‌ كسی‌ باقی‌ نماند.
17  و سِیسَرا به‌ چادر یاعیل‌، زن‌ حابَر قینی‌، پیاده‌ فرار كرد، زیرا كه‌ در میان‌ یابین‌، پادشاه‌ حاصور، و خاندان‌ حابرقینی‌ صلح‌ بود.
18  و یاعیل‌ به‌ استقبال‌ سِیسَرا بیرون‌ آمده‌، وی‌ را گفت‌: «برگرد ای‌ آقای‌ من‌؛ به‌ سوی‌ من‌ برگرد، و مترس‌.» پس‌ به‌ سوی‌ وی‌ به‌ چادر برگشت‌ و او را به‌ لحافی‌ پوشانید.
19  و او وی‌ را گفت‌: «جرعه‌ای‌ آب‌ به‌ من‌ بنوشان‌، زیرا كه‌ تشنه‌ هستم‌.» پس‌ مشك‌ شیر را باز كرده‌، به‌ وی‌ نوشانیـد و او را پوشانید.
20  او وی‌ را گفت‌: «به‌ در چادر بایست‌ و اگر كسی‌ بیاید و از تو سؤال‌ كرده‌، بگوید كه‌ آیا كسی‌ در اینجاست‌، بگو نی‌.»
21  و یاعیل‌ زن‌ حابر میخ‌ چادر را برداشت‌، و چكشی‌ به‌ دست‌ گرفته‌، نزد وی‌ به‌ آهستگی‌ آمده‌، میخ‌ را به‌ شقیقه‌اش‌كوبید، چنانكه‌ به‌ زمین‌ فرو رفت‌، زیرا كه‌ او از خستگی‌ در خواب‌ سنگین‌ بود و بمرد.
22  و اینك‌ باراق‌ سِیسَرا را تعاقب‌ نمود و یاعیل‌ به‌ استقبالش‌ بیرون‌ آمده‌، وی‌ را گفت‌: «بیا تا كسی‌ را كه‌ می‌جویی‌ تو را نشان‌ بدهم‌.» پس‌ نزد وی‌ داخل‌ شد و اینك‌ سِیسَرا مرده‌ افتاده‌، و میخ‌ در شقیقه‌اش‌ بود.
23  پس‌ در آن‌ روز خدا یابین‌، پادشاه‌ كنعان‌ را پیش‌ بنی‌اسرائیل‌ ذلیل‌ ساخت‌.
24  و دست‌ بنی‌اسرائیل‌ بر یابین‌ پادشاه‌ كنعان‌ زیاده‌ و زیاده‌ استیلا می‌یافت‌ تا یابین‌، پادشاه‌ كنعان‌ را هلاك‌ ساختند.