دانيال

فصل : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12


فصل   3

1  نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ تمثالی‌ از طلا كه ارتفاعش‌ شصت‌ ذراع‌ و عرضش‌ شش‌ ذراع‌ بود ساخت‌ و آن‌ را در همواری‌ دُوْرا در ولایت‌ بابل‌ نصب‌ كرد.
2  و نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ فرستاد كه‌ اُمَرا و رؤسا و والیان‌ و داوران‌ و خزانه‌داران‌ و مُشیران‌ و وكیلان‌ و جمیع‌ سروران‌ ولایتها را جمع‌ كنند تا به‌ جهت‌ تبرّك‌ تمثالی‌ كه‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ نصب‌ نموده‌ بود بیایند.
3  پس‌ اُمَرا و رؤسا و والیان‌ و داوران‌ و خزانه‌داران‌ و مُشیران‌ و وكیلان‌ و جمیع‌ سروران‌ ولایتها به‌ جهت‌ تبرّك‌ تمثالی‌ كه‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ نصب‌نموده‌ بود جمع‌ شده‌، پیش‌ تمثالی‌ كه‌ نَبوْكَدْنَصَّر نصب‌ كرده‌ بود ایستادند.
4  و مُنادی‌ به‌ آواز بلند ندا كرده‌، می‌گفت‌: «ای‌ قومها و امّت‌ها و زبانها برای‌ شما حكم‌ است‌؛
5  كه‌ چون‌ آواز كَرِنّا و سُرنا و عود و بربط‌ و سنتور و كمانچه‌ و هر قسم‌ آلات‌ موسیقی‌ را بشنوید، آنگاه‌ به‌ رو افتاده‌، تمثال‌ طلا را كه‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ نصب‌ كرده‌ است‌ سجده‌ نمایید.
6  و هر كه‌ به‌ رو نیفتد و سجده‌ ننماید در همان‌ ساعت‌ در میان‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ افكنده‌ خواهد شد.»
7  لهذا چون‌ همه‌ قومها آواز كَرِنّا و سرنا و عود و بربط‌ و سنتور و هر قسم‌ آلات‌ موسیقی‌ را شنیدند، همه‌ قومها و امّت‌ها و زبانها به‌ رو افتاده‌، تمثال‌ طلا را كه‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ نصب‌ كرده‌ بود سجده‌ نمودند.
8  اما در آنوقت‌ بعضی‌ كلدانیان‌ نزدیك‌ آمده‌، بر یهودیان‌ شكایت‌ آوردند،
9  و به‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ عرض‌ كرده‌، گفتند: «ای‌ پادشاه‌ تا به‌ ابد زنده‌ باش‌!
10  تو ای‌ پادشاه‌ فرمانی‌ صادر نمودی‌ كه‌ هر كه‌ آواز كَرِنّا و سرنا و عود و بربط‌ و سنتور و كمانچه‌ و هر قسم‌ آلات‌ موسیقی‌ را بشنود به‌ رو افتاده‌، تمثال‌ طلا را سجده‌ نماید؛
11  و هر كه‌ به‌ رو نیفتد و سجده‌ ننماید در میان‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ افكنده‌ شود.
12  پس‌ چند نفر یهود كه‌ ایشان‌ را بر كارهای‌ ولایت‌ بابل‌ گماشته‌ای‌ هستند، یعنی‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو. این‌ اشخاص‌ ای‌ پادشاه‌، تو را احترام‌ نمی‌نمایند و خدایان‌ تو را عبادت‌ نمی‌كنند و تمثال‌ طلا را كه‌ نصب‌ نموده‌ای‌ سجده‌ نمی‌نمایند.»
13  آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر با خشم‌ و غضب‌ فرمود تا شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو را حاضر كنند. پس‌ این‌ اشخاص‌ را در حضور پادشاه‌ آوردند.
14  پس‌ نَبوْكَدْنَصَّر ایشان‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «ای‌شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو! آیا شما عمداً خدایان‌ مرا نمی‌پرستید وتمثال‌ طلا را كه‌ نصب‌ نموده‌ام‌ سجده‌ نمی‌كنید؟
15  الا´ن‌ اگر مستعد بشوید كه‌ چون‌ آواز كَرِنّا و سرنا و عود و بربط‌ و سنتور و كمانچه‌ و هر قسم‌ آلات‌ موسیقی‌ را بشنوید به‌ رو افتاده‌، تمثالی‌ را كه‌ ساخته‌ام‌ سجده‌ نمایید، (فبها)؛ و اما اگر سجده‌ ننمایید، در همان‌ ساعت‌ در میان‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ انداخته‌ خواهید شد و كدام‌ خدایی‌ است‌ كه‌ شما را از دست‌ من‌ رهایی‌ دهد.»
16  شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو در جواب‌ پادشاه‌ گفتند: «ای‌ نَبوْكَدْنَصَّر! درباره‌ این‌ امر ما را باكی‌ نیست‌ كه‌ تو را جواب‌ دهیم‌.
17  اگر چنین‌ است‌، خدای‌ ما كه‌ او را می‌پرستیم‌ قادر است‌ كه‌ ما را از تون‌ آتش‌ ملتهب‌ برهاند و او ما را از دست‌ تو ای‌ پادشاه‌ خواهد رهانید.
18  و اگر نه‌، ای‌ پادشاه‌ تو را معلوم‌ باد كه‌ خدایان‌ تو را عبادت‌ نخواهیم‌ كرد و تمثال‌ طلا را كه‌ نصب‌ نموده‌ای‌ سجده‌ نخواهیم‌ نمود.»
19  آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر از خشم‌ مملو گردید و هیئت‌ چهره‌اش‌ بر شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو متغیر گشت‌ و متكلّم‌ شده‌، فرمود تا تون‌ را هفت‌ چندان‌ زیاده‌تر از عادتش‌ بتابند.
20  و به‌ قوّیترین‌ شجاعان‌ لشكر خود فرمود كه‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو را ببندند و در تون‌ آتش‌ ملتهب‌ بیندازند.
21  پس‌ این‌ اشخاص‌ را در رداها و جُبّه‌ها و عمامه‌ها و سایر لباسهای‌ ایشان‌ بستند و در میان‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ افكندند.
22  و چونكه‌ فرمان‌ پادشاه‌ سخت‌ بود و تون‌ بی‌نهایت‌ تابیده‌ شده‌، شعله‌ آتش‌ آن‌ كسان‌ را كه‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو را برداشته‌ بودند كشت‌.
23  و این‌ سه‌ مرد یعنی‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو در میان‌ تون‌آتش‌ ملتهب‌ بسته‌ افتادند.
24  آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ در حیرت‌ افتاد و بزودی‌ هر چه‌ تمامتر برخاست‌ و مشیران‌ خود را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «آیا سه‌ شخص‌ نبستیم‌ و در میان‌ آتش‌ نینداختیم‌؟» ایشان‌ در جواب‌ پادشاه‌ عرض‌ كردند كه‌ «صحیح‌ است‌ ای‌ پادشاه‌!»
25  او در جواب‌ گفت‌: «اینك‌ من‌ چهار مرد می‌بینم‌ كه‌ گشاده‌ در میان‌ آتش‌ می‌خرامند و ضرری‌ به‌ ایشان‌ نرسیده‌ است‌ و منظر چهارمین‌ شبیه‌ پسر خدا است‌.»
26  پس‌ نَبوْكَدْنَصَّر به‌ دهنه‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ نزدیك‌ آمد و خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «ای‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو! ای‌ بندگان‌ خدای‌ تعالی‌ بیرون‌ شوید و بیایید.» پس‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو از میان‌ آتش‌ بیرون‌ آمدند.
27  و اُمَرا و رؤسا و والیان‌ و مشیران‌ پادشاه‌ جمع‌ شده‌، آن‌ مردان‌ را دیدند كه‌ آتش‌ به‌ بدنهای‌ ایشان‌ اثری‌ نكرده‌ و مویی‌ از سر ایشان‌ نسوخته‌ و رنگ‌ ردای‌ ایشان‌ تبدیل‌ نشده‌، بلكه‌ بوی‌ آتش‌ به‌ ایشان‌ نرسیده‌ است‌.
28  آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر متكلم‌ شده‌، گفت‌: «متبارك‌ باد خدای‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو كه‌ فرشته‌ خود را فرستاد و بندگان‌ خویش‌ را كه‌ بر او توّكل‌ داشتند و به‌ فرمان‌ پادشاه‌ مخالفت‌ ورزیدند و بدنهای‌ خود را تسلیم‌ نمودند تا خدای‌ دیگری‌ سوای‌ خدای‌ خویش‌ را عبادت‌ و سجده‌ ننمایند، رهایی‌ داده‌ است‌.
29  بنابراین‌ فرمانی‌ از من‌ صادر شد كه‌ هر قوم‌ و امّت‌ و زبان‌ كه‌ حرف‌ ناشایسته‌ای‌ به‌ ضدّ خدای‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو بگویند، پاره‌ پاره‌ شوند و خانه‌های‌ ایشان‌ به‌ مزبله‌ مبدّل‌ گردد، زیرا خدایی‌ دیگر نیست‌ كه‌ بدین‌ منوال‌ رهایی‌ تواند داد.»
30  آنگاه‌ پادشاه‌ (منصب‌) شَدْرَك‌ و میشك‌ وعَبِدْنَغو را در ولایت‌ بابل‌ برتری‌ داد.