استر Ester

فصل : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10


فصل   8

1  در آنروز اَخْشُورُش‌ پادشاه‌، خانه‌ هامان‌،دشمن‌ یهود را به‌ اِسْتَر ملكه‌ ارزانی‌ داشت‌. و مُرْدِخای‌ در حضور پادشاه‌ داخل‌ شد، زیرا كه‌ استر او را از نسبتی‌ كه‌ با وی‌ داشت‌ خبر داده‌ بود.
2  و پادشاه‌ انگشتر خود را كه‌ از هامان‌ گرفته‌ بود بیرون‌ كرده‌، به‌ مُرْدِخای‌ داد و اِسْتَر مُردخای‌ را بر خانه‌ هامان‌ گماشت‌.
3  و استر بار دیگر به‌ پادشاه‌ عرض‌ كرد و نزد پایهای‌ او افتاده‌، بگریست‌ و از او التماس‌ نمود كه‌ شرّ هامان‌ اجاجی‌ و تدبیری‌ را كه‌ برای‌ یهودیان‌ كرده‌ بود، باطل‌ سازد.
4  پس‌ پادشاه‌ چوگان‌ طلا را بسوی‌ اِسْتَر دراز كرد و استر برخاسته‌، به‌ حضور پادشاه‌ ایستاد
5  و گفت‌: «اگر پادشاه‌ را پسند آید و من‌ در حضور او التفات‌ یافته‌ باشم‌ و پادشاه‌ این‌ امر را صواب‌ بیند و اگر من‌ منظور نظر او باشم‌، مكتوبی‌ نوشته‌ شود كه‌ آن‌ مراسله‌ را كه‌ هامان‌ بن‌ همداتای‌ اجاجی‌ تدبیر كرده‌ و آنها را برای‌ هلاكت‌ یهودیانی‌ كه‌ در همه‌ ولایتهای‌ پادشاه‌ می‌باشند نوشته‌ است‌، باطل‌ سازد.
6  زیرا كه‌ من‌ بلایی‌ را كه‌ بر قومم‌ واقع‌ می‌شود چگونه‌ توانم‌ دید؟ و هلاكت‌ خویشان‌ خود را چگونه‌ توانم‌ نگریست‌؟»
7  آنگاه‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌ به‌ اِسْتَر ملكه‌ ومُرْدِخای‌ یهودی‌ فرمود: «اینك‌ خانه‌ هامان‌ را به‌ اِسْتَر بخشیدم‌ و او را به‌ سبب‌ دست‌ درازی‌ به‌ یهودیان‌ به‌ دار كشیده‌اند.
8  و شما آنچه‌ را كه‌ در نظرتان‌ پسند آید، به‌ اسم‌ پادشاه‌ به‌ یهودیان‌ بنویسید و آن‌ را به‌ مهر پادشاه‌ مختوم‌ سازید، زیرا هرچه‌ به‌ اسم‌ پادشاه‌ نوشته‌ شود و به‌ مهر پادشاه‌ مختوم‌ گردد، كسی‌ نمی‌تواند آن‌ را تبدیل‌ نماید.»
9  پس‌ در آن‌ ساعت‌، در روز بیست‌ و سوّم‌ ماه‌ سوّم‌ كه‌ ماه‌ سیوان‌ باشد، كاتبان‌ پادشاه‌ را احضار كردند و موافق‌ هر آنچه‌ مُرْدِخای‌ امر فرمود، به‌ یهودیان‌ و امیران‌ و والیان‌ و رؤسای‌ ولایتها یعنی‌ صد و بیست‌ و هفت‌ ولایت‌ كه‌ از هند تا حبش‌ بود نوشتند، به‌ هر ولایت‌، موافق‌ خطّ آن‌ و به‌ هر قوم‌، موافق‌ زبان‌ آن‌ و به‌ یهودیان‌، موافق‌ خطّ و زبان‌ ایشان‌.
10  و مكتوبات‌ را به‌ اسم‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌ نوشت‌ و به‌ مهر پادشاه‌ مختوم‌ ساخته‌، آنها را به‌ دست‌ چاپاران‌ اسب‌ سوار فرستاد؛ و ایشان‌ بر اسبان‌ تازی‌ كه‌ مختصّ خدمت‌ پادشاه‌ و كرهّهای‌ مادیانهای‌ او بودند، سوار شدند.
11  و در آنها پادشاه‌ به‌ یهودیانی‌ كه‌ در همه‌ شهرها بودند، اجازت‌ داد كه‌ جمع‌ شده‌، به‌ جهت‌ جانهای‌ خود مقاومت‌ نمایند و تمامی قوّت‌ قومها و ولایتها را كه‌ قصد اذیت‌ ایشان‌ می‌داشتند، با اطفال‌ و زنان‌ ایشان‌ هلاك‌ سازند و بكشند و تلف‌ نمایند و اموال‌ ایشان‌ را تاراج‌ كنند،
12  در یك‌ روز یعنی‌ در سیزدهم‌ ماه‌ دوازدهم‌ كه‌ ماه‌ آذار باشد در همه‌ ولایتهای‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌،
13  و تا این‌ حكم‌ در همه‌ ولایتها رسانیده‌ شود، سوادهای‌ مكتوب‌ به‌ همه‌ قومها اعلان‌ شد كه‌ در همان‌ روز یهودیان‌ مستعّد باشند تا از دشمنان‌ خود انتقام‌ بگیرند.
14  پس‌ چاپاران‌ بر اسبان‌ تازی‌ كه‌ مختصّ خدمت‌ پادشاه‌ بود، روانه‌ شدند و ایشان‌ را برحسب‌ حكم‌ پادشاه‌ شتابانیده‌، به‌ تعجیل‌ روانه‌ ساختند و حكم‌، در دارالسّلطنه‌ شُوشَن‌ نافذ شد.
15  و مُرْدِخای‌ از حضور پادشاه‌ با لباس‌ ملوكانه‌ لاجوردی‌ و سفید و تاج‌ بزرگ‌ زرّین‌ و ردای‌ كتان‌ نازك‌ ارغوانی‌ بیرون‌ رفت‌ و شهر شُوشَن‌ شادی‌ و وجد نمودند،
16  و برای‌ یهودیان‌، روشنی‌ و شادی‌ و سرور و حرمت‌ پدید آمد.
17  و در همه‌ ولایتها و جمیع‌ شهرها در هر جایی‌ كه‌ حكم‌ و فرمان‌ پادشاه‌ رسید، برای‌ یهودیان‌، شادمانی‌ و سرور و بزم‌ و روز خوش‌ بود و بسیاری‌ از قوم‌های‌ زمین‌ به‌ دین‌ یهود گرویدند زیرا که ترس یهودیان بر ایشان مستولی گردیده بود.